سه شنبه صبح بوقت لس آنجلس زمانیکه طبق عادت این روزها مشغول ضبط وبلاگ ویدیویی روز خودم شدم میدانستم که موضوع برنامه ۱۰ دقیقه ای را به نقد سخنان شیرین عبادی اختصاص خواهم داد. شب پیش قبل از خواب نگاهی سرسری به سایتهای خبری انداخته بودم و سخنانش در سئول توجه ام را جلب کرده بود. تصور میکردم که باید به بحثی در باره جایگاه و اهداف جنبشهای متفاوت اجتماعی و نقد تلاش دوباره جریانات اصلاح طلب حکومتی که این بار زیر پرچم سبز اما برای بازسازی و احیاء همان اهداف گرد آمده اند٬ بپردازم. همزمان با آماده کردن دستگاههای ضبط ویدئویی تصمیم گرفتم که متن سخنان ایشان را بمنظور ارائه بدون کم و کاست آن٬ از رو در برنامه بخوانم .
"شماری از زندانیان زیر شکنجه ماموران انتظامی در زندان جان باخته اند و حتی در یک زندان٬ دولت به بازجویان اجازه شکنجه زندانیان را داده است." مطالعه سرسری و در عین حال خواب آلود امکان مطالعه دقیق متن را نداده بود. به قرائت نقل قول ایشان ادامه دادم. "تمام کسانی که پس از انتخابات بازداشت شده اند٬ باید آزاد شوند." و در پایان اضافه کرده بود که "دوباره انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت سازمان ملل متحد در ایران برگزار شود." این عین سخنان شیرین عبادی است که در رادیو فردا نقل شده است .
در حین بیان این نظرات تصمیم گرفتم که بحث جایگاه و اهداف عمومی این جنبش ارتجاعی را به زمان دیگری موکول کنم. توجیه جنایات رژیم اسلامی٬ حذف سه دهه جنایت از تاریخ این حکومت ضد انسانی و محدود کردن شکنجه و جنایت علیه مردم به اعتراضات پس از مضحکه انتخاباتی رژیم اسلامی و خیزش توده های مردم٬ بنظر مساله عاجل تری بود. ناخودآگاه کلام آهنگ باب دیلون٬ "دمیدن در باد"٬ در ذهنم زنده شد. چقدر رژیم اسلامی باید بکشد تا این جریانات اذعان کنند که رژیم اسلامی یک رژیم آدمکش و جنایتکار است؟ چقدر باید اعدام و شکنجه و تجاوز کنند٬ چقدر باید بسوزانند و تیر بر قلبها و تیر خلاص بزنند که این جماعت بپذیرد که اقوامشان در حکومت مشتی جنایتکار تمام عیاراند؟ چقدر باید سنگسار و شکنجه کند تا این جریانات "متوجه" شوند که بنیان این بساط بر شکنجه و اعدام و تجاوز و سرکوب وحشیانه استوار شده است؟
ترند فکری ام به بهانه هایشان معطوف شد. این سخنان در ایران و در یک مصاحبه مطبوعاتی "قانونی" ذکر نشده است که شاید ملاحظات "امنیتی" و "ایمنی" مصاحبه شونده توجیه و یا بهتر بگویم بهانه ای برای طرح رقیق و کمرنگ شده انتقاداتی به رژیم اسلامی باشد. این سخنان در سئول بیان شده است. هیچ توجیهی در پرده پوشی حقایق زندگی و کارنامه سیاه رژیم اسلامی وجود ندارد. بعلاوه بسیاری از این اصلاح طلبان که اکنون در خارج از کشور اقامت دارند٬ همین اند که هستند. همانند که بودند. عبور از مرزها و جغرافیای جامعه ایران تغییری در سیاست و نگرش آنها ایجاد نکرده و نخواهد کرد. هم جنس های آنها٬ توده ای ها و اکثریتی ها٬ و تمامی کسانی از این جنس که سالیان سال را در خارج سپری کرده اند دارای نگرش و سیاستهای کاملا مشابهی هستند .
"حتی در یک زندان٬ دولت به بازجویان اجازه شکنجه زندانیان را داده است". بدون تردید خود بازجویان و همقطاران ایشان به این اظهارات خواهند خندید. گنجی ها٬ حجاریان ها٬ سازگارها٬ ابراهیم نبوی ها و تمام کسانی که خود در سازماندهی و استقرار این ماشین آدمکشی سهیم بوده اند٬ قتل عامهای سالهای شصت و شصت و هفت را سازمان دادند٬ با پوزخندی در دل با این اراجیف مواجه خواهند شد و به ریاکاری همقطاران خود درود خواهند فرستاد. حتی در یک زندان٬ این نقطه تاکیدات همچنان در ذهن سنگینی میکند. آیا ایشان نمی داند؟ آیا نخوانده است؟ آیا نشنیده است؟ ... پاسخ مسلما در مشکلات معرفتی و شناختی این جماعت "اصلاح طلب" نیست .
مساله آزادی زندانیان سیاسی یک خواست مردم بپا خواسته است. هر روز خانواده های بازداشت شدگان در کنار بازداشتگاههای رژیم تجمع میکنند و خواستار آزادی عزیزانشان میشوند. شعارهای "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" نه تنها در اعتراضات خیابانی بلکه حتی در مقابل مخوف ترین زندان و قلب دستگاه جنایت رژیم اسلامی یعنی اوین هم فریاد زده شده است. اما این جماعت نه گوش شنوا دارد و نه چشم بینا و نه مساله شان آزادی تمامی دستگیر شدگان و تمامی زندانیان سیاسی است. دعوایشان با رژیم بر سر دستگیر شدگان "پس از انتخابات" است. و آنهم نه همه دستگیر شدگان این دوره بلکه آنها که در "تظاهرات مسالمت آمیز" دستگیر شده اند. آنها که اعضای برجسته جبهه مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اند. و نه آنها که خواهان سرنگونی رژیم اسلامی شده اند٬ نه آنها که در مقابل قمه کشی و تیر اندازی و نیروهای تا دندان مسلح با چوب و سنگ از خود دفاع کرده اند. نه٬ این خانم که جایزه "صلح نوبل" را هم دریافت کرده اند کاری به این دختران و پسران آزادیخواه و انقلابی ندارد. اینها "خشونت طلب اند"٬ "انقلابی اند"٬ در مقابل اوباش سرکوبگر رژیم به دفاع از خود میپردازند. نه٬ اینها مستحق آزادی نیستند. جرمشان محرز است. خواهان سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و نه اصلاح این هیولای سیاه هستند .
از قرار مطالبه برگزاری "دوباره انتخابات ریاست جمهوری تحت نظر سازمان ملل" اوج "رادیکالیسم" این جماعت است. نگاهی به احمدی نژاد میکنند. نگاهی به خامنه ای و یزدی و سایر سران جمهوری اسلامی شان میکنند٬ چاره را در تکرار انتخابات می یابند. انتخابات در شرایطی که هر انسان آزادیخواهی٬ هر کمونیست و سوسیالیستی٬ هر زن برابری طلبی٬ و حتی زنی که مجیز گوی خودشان باشد نه تنها حق کاندیدا شدن ندارد بلکه حق حیات هم ندارد. اما نه٬ این انتخابات زیر نظر "سازمان ملل" است. سازمان ملل از قرار کلام کلیدی و سحر آمیز در این تحول است. نگرانی شان از تقلب در "انتخابات" است. از قرار معضل چندانی با نفس قوانین و شرایط و سیستم حاکم بر این راه حل طلایی ندارند. فقط به دنبال شانسی برای حفظ وضع موجود در اشکال "اصلاح" شده میگردند .
باز هم طنین کلام باب دیلون در آهنگش رشته افکارم را پاره میکند. مگر نشنیده اند٬ که احمدی نژاد وعده داده است که "سرشان را به طاق بکوبد"٬ خامنه ای خط و نشان کشیده است که قلع و قمع شان خواهد کرد. پس چرا اینگونه کودنانه سر در برف فرو کرده اند؟
واقعیت را فقط میتوان در ماهیت و جوهر وجودیشان جستجو کرد. اینها اپوزیسیون رژیم اسلامی نیستند. مصلحین حکومتی اند. موقعیت فعلی شان ناشی از "انحصار طلبی" جناح راست حاکمیت است. آماده به خدمتند اما اکنون در اثر داغ شدن زمین زیر پای حاکمیت اسلامی و تشدید جدال جناحها منتظر الخدمت شده اند. در واقع باید گفت چندان هم کودن نیستند. مستاصل اند. آینده ای ندارند. با سرنگونی رژیم اسلامی از صحنه سیاست ایران حذف خواهند شد. بناچار تنها راه بقاء خود را در حفظ بنیادهای وضع موجود و رسیدن به بند و بسط با جناح حاکم می بینند. راهی که دیگر بر اثر خیزش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی تماما کور شده است. هیچ آخوند نجات بخشی در انتهای تونل نیست. دنیای واقعا بی رحمی است ! *